باران باران ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

بهانه زندگی

خدایاااااااا . . . . امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء

روزها و شبها ، ساعتها و دقیقه ها و ثانیه ها دارند بدون حضور عزیزترین کس زندگیم میگذره و من روز به روز پیرشدنم را اندازه سال به سال حس می کنم . . . . روز اولی که رفت هیچ وقت فکر این همه زمان را نمیکردیم اول روز به روز بهش اضافه شد بعد هفته به هفته و الان ماه به ماه داره اضافه میشه . . . از شهادت امام جعفر صادق ، تولد حضرت معصومه ، تولد امام رضا ، روز مباهله ، روز عرفه ، عید قربان ، عیدغدیر بگیر تا این روزها که روز عزای عزیزترین و مقرب ترین معصوم به درگاه خدا بود . . . اشک ریختم ، خوندمش ، ناله کردم ، ضجه زدم ، بیقراری کردم و اشک  ریختم و ریختم و همچنان من یه غمزده  پریشانم . . . شاید خیلی کارها داره میشه که به مقتضای بنده بو...
25 آبان 1392
1